کد مطلب:141859 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

نخستین جهاد علی اکبر
فرزند حسین در حمله نخستین به سپاه دشمن گاه به جناح راست و گاه چپ و گاه به قلب سپاه كوفه حمله می برد. هیچ گروهی تاب مقاومتش را نداشت. گفته اند در این درگیری صد و بیست سوار را به خاك انداخت. دیگر تشنگی توان او را برده بود. برای تجدید قوا به سوی پدر بازگشت تا از دیدار آن حضرت بهره ای گیرد و از تشنگی خود، پدر را باخبر سازد. امام به محض اطلاع از وضعیت علی، حضرت به گریه افتاد و فرمود: «زبانت را بیاور و سپس زبان علی را مكید ]ممكن است امام می خواست به فرزندش بفهماند كه؛ علی جان لبهای بابایت نیز خشكیده است و تشنه است[ و سپس نگین انگشترش را به علی داد و فرمود: «این نگین را بگیر و در دهانت بگذار، امیدوارم به زودی جدت را ملاقات كنی و آن حضرت شما را به كاسه ای سیراب خواهد فرمود كه بعد از آن هرگز تشنگی نباشد». [1] .

درسی كه می توان گرفت: شكی نیست كه رفتار امام در برابر طلب آب علی، پاسخی تمام عیار به فرزند است. امام به سه شكل به فرزند خود پاسخ داد:


1. زبان در دهان علی نهاد؛

2. انگشتر خود را به علی داد تا در دهانش گذارد؛

3. به او وعده داد كه به زودی از دست جدش آب خواهد نوشید؛

هر سه رفتار امام در آن موقعیت در استحكام و مقاومت بخشیدن به علی، اثر روانی داشته است. وعده دیدار جدش بهترین برخورد در تثبیت موقعیت ایمانی علی بوده است؛ علاوه بر آن گویای این است كه نائل آمدن به آن مقام كه انسان از دست رسول خدا جام بنوشد، بدون رسیدن به فوز شهادت میسر نیست.

امام جان نثاری و گذشت علی در راه ولایت را بی پاداش ننهاد و زبان در دهان او نهاد. این بدان سبب بود كه علی از شیره جان مقام ولایت بنوشد تا از علم الهی آن ولی خدا بهره مند شود؛ در گذشته پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله زبان در دهان امام علی علیه السلام نهاد و امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «هزار باب علم بر من گشوده شد كه از هر بابی، هزار باب دیگر را یكجا دریافت كردم» [2] تردیدی نیست كه علم الهی (لدنی) با علوم رسمی فرق دارد و راه دست یابی به آن بسته به خواست اولیای الهی است.


[1] مقتل الحسين خوارزمي، ج 2، ص 31؛ همين عبارت با قدري اختلاف از سيد بن طاووس نقل شده است: «واغوثاه، قاتل يا بني قليلا و اصبر. فما اسرع الملتقي بجدك محمد صلي الله عليه و آله فيسقيك بكاسه الاوفي شربة لا نظمؤ بعدها ابدا». اللهوف، ص 49.

[2] رسائل المرتضي، ج 1، ص 317؛ كتاب سليم بن قيس، ص 211؛ بحارالانوار، ج 14، ص 411.